• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5423 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۰ بهمن

ديگر نمي‌توانيم تو را بكشيم...

ميروسلاو بلاژويچ درگذشت؛ مردی که پوست کروکودیل نداشت

علي ولي‌اللهي

اسم ميروسلاو بلاژويچ براي ايراني‌ها جدا از ادبيات و شور و هيجاني كه به خاطر فوتبال‌دوستان مي‌آورد، يادآور يكي از تلخ‌ترين خاطرات ما هم هست. شكست ايران مقابل بحرين در مقدماتي جام جهاني 2002. شبي كه يك نسل سوخته روي دست فوتبال ايران گذاشت و ميليون‌ها آه و افسوس را روانه آسمان كرد. آن شبي كه رسيدن به جام جهاني همانند چنگ زدن به يك برگ رقصان در باد ساده به نظر مي‌رسيد، اما وقتي مشت باز شد آنجا فقط «خالي» بود. 
ديروز ميرو در 88 سالگي و بعد از يك دوره بيماري طولاني مدت درگذشت. خودش گفته بود كتابي در مورد اتفاقات منامه در آن شب برزخي نوشتم كه وصيت كردم بعد از مرگم به چاپ برسد. او دليل جالبي هم براي اين تصميم داشت. اينكه چرا گفته كتاب بعد از مرگم منتشر شود. مي‌گفت خوبي‌اش اين است كه اگر مرده باشم شما ديگر نمي‌توانيد مرا بكشيد! اگر بلاژ اين مصاحبه را سال 2012 انجام نداده بود حتما فكر مي‌كرديم اين جمله را از روي اين بند ترانه حامد جليلي برداشته: «بمباي هسته‌اي هم مي‌دونن/ اون كسي كه مرده رو نميشه كشت» ولي خب اين ترانه بعد از آن مصاحبه بلاژويچ نوشته شد و همين نشان مي‌دهد سرمربي فقيد تيم ملي ايران چقدر شاعرانه فكر مي‌كرده و چقدر روي كلام تسلط داشته. 
اصلا به خاطر همين چيزهايش بود كه مردم دوستش داشتند. جنون داشت. هر مصاحبه‌اش پر بود از جملاتي كه خوراك تيتر كردن بود. فوتبال را قصه مي‌كرد براي مردم. 
ولي هر كاري كرد، هرچه براي فوتبال ايران ساخت و هر ميراثي كه به جا گذاشت، نتوانست آن خاطره شوم را نه از ياد خودش و نه از ياد مردم ايران پاك كند. براي همين سال 2012 در يك مصاحبه وقتي بحث جام جهاني 2002 پيش آمد دوباره برافروخته شد و گفت: «وقتي تيم ملي عربستان در جام جهاني 8 گل از آلمان خورد من از تماشاي اين بازي آنقدر عصباني شدم كه مي‌خواستم خودم را از پنجره به بيرون پرتاب كنم. اين لعنتي‌ها جاي ما را در جام جهاني پر كرده بودند. در حالي كه استحقاقش را نداشتند.»
اما واقعا چه شد كه به قول بلاژ آن لعنتي‌ها جاي ما را در جام جهاني گرفتند؟ چه شد كه در آن شب تلخ منامه بحريني‌ها با پرچم عربستان جلوي سربازان شكست خورده بلاژ رقص عربي كردند؟
افسانه‌هاي زيادي در مورد آن شب گفته و نوشته شده. داستان غذاي مسموم و كشك بادمجان! داستان قليان كشيدن ستاره‌هاي تيم ملي، ادرار كردن بازيكنان در اتاق يكديگر. اتفاقاتي كه هر كدامش به تنهايي يك بمب خبري بود براي توليد خوراك يك ماه رسانه‌ها. بلاژ در همان مصاحبه در مورد اين داستان‌ها هم حرف زد. مثلا در مورد ادرار كردن بازيكنان گفت: «من اين را متعاقبا شنيدم ولي اگر همان لحظه مي‌شنيدم و اطلاعات سر وقت به دست مي‌رسيد همه‌ چيز را عوض مي‌كردم.» جز بلاژ و بازيكنان يك نفر ديگر هم در شب باخت ايران مقابل بحرين حضور داشت. كسي كه البته با همه آنها فرق داشت. يعني در جايگاهي متفاوت بود. او نه سرمربي بود كه بخواهد روي مسائل فني ريز تمركز كند نه بازيكن بود كه بخواهد درگير حواشي شود. او رييس وقت فدراسيون فوتبال بود: محسن صفايي‌فراهاني.  صفايي‌فراهاني از روزي كه گفت فوتبال را به نامادري‌اش سپردم و جاي خود را به محمد دادكان داد و رفت خيلي كم در مورد فوتبال حرف زده است. شايد طي ده سال گذشته تعداد مصاحبه‌هاي فوتبالي او به تعداد انگشتان يك دست هم نرسد. يكي از اين معدود مصاحبه‌ها در سالنامه اعتماد بود كه سال 1399 منتشر شد. مصاحبه‌اي در مورد دوران حضورش در فدراسيون فوتبال و اقداماتي كه انجام داد. در بخشي از آن مصاحبه وقتي بحث به حذف از مقدماتي جام جهاني 2002 و باخت به بحرين رسيد، صفايي‌فراهاني به وضوح با وجود گذشت آن همه سال چهره‌اش در هم رفت. معلوم بود او هم نتوانسته بعد از اين همه سال آن تراژدي را هضم كند.  محسن صفايي‌فراهاني در مورد آن شب اظهاراتش را با اين جمله شروع كرد: «يكي از سخت‌ترين خاطره‌هاي  وران حضورم در فوتبال همان انتخابي جام جهاني بود.» صفايي‌فراهاني در ادامه به خبرنگار روزنامه اعتماد گفت: «ما تا قبل از بازي با بحرين صدرنشين گروه بوديم. خودم فكر نمي‌كردم هيچ مشكلي پيش بيايد. منتها در آن مقطع مشكلي پيش آمد كه همه‌ چيز را تحت‌الشعاع خودش قرار داد. تيم ملي بحرين قبل از بازي ما با تايلند بازي داشت. يادم نيست به چه دليلي بازي آنها در تايلند 48 يا 72 ساعت به تاخير افتاد. سر مربي به دليل آب و هواي بحرين برنامه‌ريزي كرده بود كه زودتر برود آنجا تا بدن بازيكنان به محيط عادت كند. وقتي تيم ملي بحرين مي‌رفت تايلند، تيم ايران با نظر سرمربي عازم بحرين شد كه بچه‌ها بتوانند با گرماي بحرين خودشان را وفق دهند. ولي تاخير بازي تايلند و بحرين باعث شد توقف تيم ملي در بحرين به جاي 5 روز 9 روز شود و اين خيلي به ضرر تيم تمام شد. نمي‌توانم قضاوت كنم و مسووليتش را بيندازم گردن كسي ولي دو، سه تا از بازيكنان نمي‌دانم به چه دليل شروع كردند به تنش ايجاد كردن در 48 ساعت قبل از بازي. آن تنش در محيط تيم ملي و روحيه سرمربي اثر بدي گذاشت.» رييس اسبق فدراسيون افزود: «نكته ديگر اينكه سرمربي شب قبل از بازي به من گفت نگران بازي هستم. يكي به اين دليل كه بازيكنان بيش از حدي كه نياز داشتيم اينجا ماندند و گرماي بحرين تاثير منفي روي‌شان گذاشته است و دوم اينكه اينها خيلي بازي را دست‌كم گرفتند و فكر مي‌كنند با اختلاف 5 گل بحرين را مي‌برند. تنش ايجاد شده هم مزيد بر علت است. همه اينها باعث شد مسابقه‌اي كه فكر مي‌شد به راحتي مي‌برند و صعود مي‌كنند به جام جهاني با شرايط خيلي بدي باختيم و عربستان مستقيم رفت جام جهاني.» او در مورد كارهايي كه بحريني‌ها كردند هم گفت: «البته بگويم در استاديوم عرب‌ها هر كاري از دست‌شان بر مي‌آمد براي ايجاد جو منفي انجام دادند. از جمله اينكه بلندگوهاي استاديوم را در اختيار طبال‌ها قرار دادند و يكسره شروع كردند عربي خواندن و طبل زدن. همانجا به نماينده‌اي كه كنفدراسيون انتخاب كرده بود كه متاسفانه عرب بود، هر چه اعتراض كرديم كه بازي سياسي نيست و شما چرا بلندگوهاي استاديوم را در اختيار يك گروه خاص گذاشته‌ايد، فايده نداشت. ولي پارامترهاي اصليش هماني بود كه گفتم. تيم اگر بازي عادي خودش را كرده بود حتما مي‌برد.» آخرين بخش از اظهارات صفايي‌فراهاني در مورد ناكامي در رسيدن به جام جهاني هم با اين جملات پايان يافت: «در پلي‌آف ابتدا با امارات بازي انجام شد كه از آن عبور كرديم و رسيديم به ايرلند. در بازي رفت هم هاف تايم اول بچه‌ها خوب كار كردند و اگر آن اشتباه انجام نمي‌شد و خطاي پنالتي صورت نمي‌گرفت، خطايي كه واقعا مي‌شد انجام نشود، چون اصلا لزومي به دادن پنالتي نبود، به هر حال با 2 گل بازي واگذار شد. در تهران هم ايرلند كاملا بسته بازي كرد و با وجود برد يك- هيچ، ما نرفتيم جام جهاني.» بله! شايد واقعا مهم‌ترين مساله همين جمله پاياني صفايي‌فراهاني بود. اينكه ما نرفتيم جام جهاني. اينكه چه گذشت و چه اتفاقي افتاد و چه كسي مقصر بود تغييري در اصل داستان ايجاد نمي‌كند.  ايران نرفت جام جهاني و روز گذشته مردي كه در متن اين ناكامي ملي بود ‌دار فاني را وداع گفت. او البته آنقدر خوش‌شانس بود كه ببيند شاگردش برانكو ايران را با تكيه بر نسلي كه او ساخته بود به جام جهاني 2006 برساند. 
با همه اين تفاسير هنوز هم مي‌توان منتظر ماند و ديد آخرين آس پيرمرد كروات كه همان كتاب داستان عدم صعود ايران به جام جهاني است چه سورپرايزهاي ويژه‌اي براي ايرانيان خواهد داشت. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون